نمی خواهم مقدمه بچینم و رقص منطق بر نوشته بیآمیزم، که قلم برای آنان که در نوشته هایش تأمل نکنند، نمی نویسد.   از هر دری می نویسم، تا گنگ شود و هیچ کس نفهمد، حتی گاهی خودش...

ادای حق هم صحبتی را شما چه می گویید؛ آیا جمله ای غیر از ما با هم نون و نمک خوردیم، نمکدون نمیشکنیم، را به یاد کسی می آورد. لحظه ای تأمل «خواهش می کنم»

از این جمله چه می فهمیم    آیا غیر از این است که مصاحِب باید قدم بر جای قدوم مصاحَب خود گذارد   بر مدار او خط مشی گذارد     و بر تفکر او احترام...      و تمام نکته وقتیست که مصاحَب

شخص رسول الله صلی الله علیه و آله

باشد، که گوشه ی چشمی مخالفت و یا شک به کوچکترین لحظه ی صحبت، تو را از مقام یاری و یاوری، مقام صحبت و مصاحبت به دور دست ها می کشاند و به صحابه ای از جنس فی اصحابی اثنا عشر منافق تبدیل می گرداند.

اما گستاخی تا به کجا که إن الرجل لیهجر مدال افتخار است، و دستان بیعت سقیفه مایه ی شوکت، و قفل درهای مجلس محاصره ی شش نفره بهانه ی جمهوریت خلافت.

شرم واژه تا به کجا، و تا به کجا ریخته که امروزه نیز عدالت بر همان معنای صدر پس از اسلام پیامبر باقی مانده. اما همچنان بنشینیم و ببینیم و ای کاش بمانیم و ببینیم آرامش واژه ی عدالت، را در سایه سار سبز عدالت گستر...

منطق   انصاف   عدالت   سلامت   تا به کجا و تا به کجا...

از قرآن می خواهند بگویند هر کجا که رضی الله برای مومنین آمده باید همۀ صحابه را شامل شود.

اما از قرآن چه می توان فهمید؟! خودتان ببینید: یا ایها الذین آمنوا لاتخونوا الله و الرسول... شاید که خیانت بر خدا و رسول انسان را از عدالت نمی اندازد!

از سیره چه می توان دید؟! همه تان شنیده اید و بخاری برترین نظریه پرداز اهل سنت می نویسد: پیامبر در حجة الوداع فرمود: وای بر شما، بعد از من به کفر باز نگردید، که بعضی گردن بعض دیگر را بزند! و همه تان دیدید و بخاری نوشت که در جمل، نهروان و صفین... خون کسی ریخته نشد!

اما از سیره توهم می کنند که: اصحابی کالنجوم!

باری! توطئه ی عدالت     آری! راز سر به مهر می شکند که چه بازیچه ایست دنیا. که بر تصاحب آن مقدس ترین کلمه ها لوث می شوند، ساده ترین واژه ها فدای اجبار برای مقبولیت عده ای و عده ای داغتر از آش ها   می شوند.

بدان سنگ عدالت به سینه زدن، مرد می خواهد که گر نیابد و ایام گذرد و صبر عدالت تمام گردد، تنین خرد شدن استخوان هایش را آرام آرام بر گوش جهان پرده دریده می رساند.

این عدالت، این انصاف، این  اعتدال، منطقی نیست اگر بشنوی که بزرگ فقیهانِ خودیِ صحابه، از طرفی داد عدالت مجموعه ی صحابه سر می دهند (هرچند بازوانی کبود، مردی در بند، و کودکی در کوچه، نمی توانند مشمول این موهبت ساختگی شوند) و از طرفی به خود اجازه ی جرح و تعدیل صحابه را می دهند.         یا این فهول امین نیستند یا بر عقول خلفا ایمن نیستند.

یعنی حتی نمی خواهیم لحظه ای در ناقل این احادیث تأمل کنیم، حتماً لازم نیست! حتماً من چه می فهمم!

حداقل تاریخ صحابیِ را بخوانیم   ببینیم این عدول قبل از اسلام (گاهی حتی غیر ظاهری) بر چه مداری بوده اند و بعد از اسلام نیز بر چه اصولی پابرجا مانده اند.

 شاید من هم اگر آنچنین بودم، الآن اینچنین نبودم. که حداقل ندانم کدام را بپذیرم! عدالت صحابه را یا فقط صحابه بودن برای عدالت را ...

پاییز 1389 - قم