حقوق دانان معتقدند: حقِّ تنها ماندن، شالوده ی حریم خصوصی است

 

در یک همایش روانشناسی به همه دانشجویان مقطع دکترای روانشناسی بدون برنامه ی از پیش تعیین شده، برگه ای داده شد که در بالای آن نوشته شده بود: اگر شما یکی از برنامه سازان رسانه ای بودید و می خواستیددر باره ی زندگی خصوصی معلم ها با عنوان «چه کسانی فرزندان ما را آموزش می دهند؟» برنامه ای بسازید، تا چه حدّ و در چه ابعادی، زندگی معلمین را کنکاش می کردید و تا کجا به تصویر می کشیدید؟ شما به مدت 20 دقیقه هر چه به نظرتان لازم بود که انجام دهید را برای اینکه ما در دستور کار خود قرار دهیم برای ما بنویسید. با تشکر.

بعد از بیست دقیقه، هنگامی که برگه ها را جمع آوری می کردند کاغذ دیگری را به دانشجویان شرکت کرده دادند که بهت همگان را برانگیخت، در سربرگ کاغذ نوشته شده بود:

با تشکر از نظرات شما. اکنون تصور کنید همین شمایِ برنامه ساز یک مربی - شناخته شده یا حتی تازه وارد عرصه ی تعلیم - برنامه سازی هم هستید، حال شما نیز در فهرست نقد شوندگان هستید و قرار است روبروی لنز بی پرده ی دوربین قرار بگرید؛ برای ما بنویسید که حاضرید چه میزان از روش های پیشنهادی خودتان در برنامه ای که از خود شما می خواهیم بسازیم استفاده شود.

آیا واکنش منتظرین دکترای روان شناسی، که خود از مخاطره ی افکار مردم باید به نیکویی آگاه باشند، برای مسئولین جالب توجه بود یا دارای تأمل؟

هیچ کدام، بلکه شگفت آور بود!

 

در پایین صفحه اول از شرکت کنندگان خواسته بودند در صورت تمایل مشخصات خود را برای همکاری بیشتر بنویسند، که اغلب جهت محافظت از نظرات ناب و پیشنهاد های ابتکاری خود نام، شماره و حتی آدرس کامل خود را با قلم افتخار نوشته بودند. اما وقتی قرار شد از زندگی خود آنان - که اغلب آروزی استاد دانشگاهی را با خود به سالن همایش هم آورده بودند - اطلاعاتی خصوصی به گستره ی جهانی مخابره شود، همهمه ای در سالن پیچید که صد رحمت به حمام های زنانه ی قدیم و مجالس ختم ننه قمرها.

یکی برگه خود را می خواست.

یکی فریاد می کشید که این چه مسخره بازیست که راه انداخته اید.

یکی به رفیقش می گفت واقعاً این نوشته ها را نگه می دارند، اصلاً می خواهند کاری بکنند.

یکی تهدید می کرد که شما نمی توانید هیچ غلطی بکنید.

و یکی دیگر ...

خلاصه فقط عده ای تک و توک سکوت کرده بودند؛ آنهم نمیدانم از حماقت خود لب می گزیدند، راه حلی نمی یافتند، هنوز بهت زده بودند، گولِ نظر سنجی را نخورده بودند، یا واقعاً چیزی مخالف عقدیشان ننوشته بودند!!!

به این فضا جدیت و قاطعیت اجرا کنندگان برنامه و وارد عمل شدن نیروهای حفاظتی جلسه بُعد دیگری می بخشید.

 

فکر کنیم ما هم در جلسه بودیم!

 

شاید همه ی این ها یک برنامه تربیتی، تحقیقی یا صرفاً آمادگی یا یادآوری بود، اما اکثر ما دچار نوعی خود محوری در ارائه حیات خلوت دیگران در تار جهان گستر رسانه شده ایم که شتابان درباره ی هرچه می خواهیم نظر می دهیم؛ برنامه تهیه می کنیم؛ مصاحبه، نقد و تحلیل ترتیب می دهیم؛ خبر می سازیم؛ اما فکر آن را نمی کنیم که آیا مجوز ورود به این حیطه ی شاید از نظر دیگران خصوصی را داریم یا نه؟ و در پله ی بعد آیا مجوز نشر رسانه ای و جهانیِ این اطلاعات را داریم یا نه؟

شاید هم بگویید که تقصیر ما نیست و ذات رسانه اینگونه است، یا ما تعریفی از حریم خصوصی نداریم یا ... اما من که فیلم کامل این جلسه را دیدم دریافتم اولین عامل در تعدی و تجاوز به حریم دیگران عدم توجه خود ماست. چرا که می دیدم همه ی شرکت کنندگان در همایش روان شناسی بدون مطالعه، تحقیق یا حداقل تأمل و تفکر دست به قلم می بُردند و شروع می کردند به یاداشت برداری و... .

جالب ترین جای همایش این بود که در پایان بعد از خداحافظی مجری اعلان کرد: ما 10 سال بعد با یک دوربین کوچک جیبی به سراغتان خواهیم آمد. منتظرمان باشید.

شاید برای غرب که یکی دو قرن است بعد از مقاله ی مشترک وارن و براندیس که به سال 1890م در رابطه با حریم خصوصی نوشته اند این مسئله در کنوانسیون‌ها و اسناد بین المللی حقوق بشر اهمیت پیدا کرده، اما برای مسلمانان حرمت حیات خلوت بیش از هزار و چهارصد  سال قدمت دارد و با تأکید بسیار قرآن و دیگر منابع اسلامی عجین شده است، ریشه های این بحث را می توان در مباحث ممنوعیت تجسس، تحسس و تفتیش؛ ممنوعیت ورود به منازل بدون استیذان؛ ممنوعیت استراق بصر؛ ممنوعیت استراق سمع؛ ممنوعیت سوء ظن؛ ممنوعیت نمیمه و غیبت؛ ممنوعیت سبّ، هجو و قذف؛ ممنوعیت اشاعه ی فحشا و هتک ستر جستجو کرده، ابعاد تازه ای بر ضرورت رعایت حرمت حیات خلوت را بر همگان روشن کرد، که شاید در این وانفسای دنیا ما هم روزی به یک حیاط برای خلوت حیات نیاز پیدا کینم.

بهار 1390 - قم