هیچ کس نمیدانست، ماه دور زمین و در کنار هم گرد خورشید میچرخند! اما برای ماه عادتِ دیرینهای بود، پروانه وار ساحت خورشید را سیاحت میکرد و با هر چرخش، خورشید اندام ماه را بوسه باران میکرد.
و تا آخر، دور خورشید میچرخید حتی اگر تا آخر هم کسی نمیفهمید.
انتها برایش معنا نداشت، پروردگارش خواسته بود و او اطاعت میکرد.
یادش نمیآمد از کدام نقطه بود که شروع کرده، اما این را حس کرده بودکه هر چند وقت یکبار تمام سیمای محبوبش را به نظاره لمس میکند و جایزه اش این است که در همان جایی که علامت گذاشته بود خودش را خواهد دید. برایش هیجان داشت. اما نمیدانست برای چه.
مدتها میگذشت، دیگر حسابی پخته شده بود، سرد و گرم روزگار چشیده بود، و فقط آرام کارش را میکرد، تا اینکه یک روز قرار شد برایش نام بگذارند، قرار بود به حساب بیاید، تازه داشت معنای این سالها هیجان را میفهمید.
نگاهش میکردم، خیره شدم، داشت با من حرف میزد!
از او خواستم از گذشته اش برایم بگوید، آهی کشید که منظورش این بود که نه من وقت گفتن دارم و نه تو عمر شنیدن، شاید هم نمیخواست همه چیز را برایم بازگو کند، اصرار کردم، حداقل از اولین روزی که برایت اهمیت داشت برایم بگو.
گفت غیر از آنچه روزمره میگذشت، اولین چیزی که در آن عاشقی بود و انتخاب، داستان عرض امانت بود به آسمانها و زمین. رو کرد به من پرسید: آن را که شنیده ای؟ گفتم تو برایم بگو.
گفت: قرآن خوانده ای، هفتاده و دومین آیه از سورهی احزاب یادت هست، وقتی خداوند از عرض امانت به آسمانها و زمین خبر میداد، میدانی منظورش از امانت چه بود؟ گفتم نه.
گفت: آن روزها خوب یادم هست اما بگذار از زبان امامم و امامت، جعفرصادق علیهالسلام برایت بگویم: از ایشان شنیدم که میگفت: منظور از امانت، ولایت امیرمؤمنان علیهالسلام میباشد [کلینى، الکافى، ج 1، ص 413].
از امام اباالحسن علی بن موسی علیهالسلام هم شنیدم که میفرمود:... خداوند در روز غدیر ولایت را بر اهل آسمانهاى هفتگانه عرضه نمود، اهل آسمان هفتم به آن پیشی گرفت، آن را با عرش خود مزیّن نمود... سپس آن را به زمینها عرضه نمود، مکّه به آن پیشى گرفت، پس آن را با کعبه مزیّن فرمود... سپس آن را به کوهها عرضه نمود، پس سه کوه به آن پیشی گرفت: کوه عقیق؛ کوه فیروزه؛ کوه یاقوت؛ این کوهها برترین جواهرات عالم شدند... [سید ابن طاووس، اقبال الأعمال، ج 2، ص 262].
گفت: خوب یادم هست که این واقعه دو هزار سال قبل از آفرینش انسان در روز غدیر بود [بحرانى، البرهان، ج 8، ص 92].
راستی میدانی این روز چقدر برای ما اهمیت دارد، چه اتفاق های مهمیدر این روز افتاده.
حرفش را قطع کردم، شاید ناراحت میشد اما برایم مهم بود که قبل از این که خاطرهی دومش را برایم بگوید بدانم چرا این روز این همه برایش مهم است.
پرسیدم، یادت هست در این روز چه اتفاقهایی افتاده، گفت اگر خوب گوش کنی و نخواهی که الان برایت مفصل بگویم برایت خواهم گفت. با علامت سر تأیید کردم.
گفت: اولین موجود عاقلِ ناطق که فکر کنم شما به او آدم میگویید بعد از این که از گیاه ممنوعه خورد، هرچند گناه نکرده بود [شیخ مفید، اوائل المقالات، ص 62 ـ 65؛ علاّمه حلى، نهج الحق، ص 142 و 164] اما طرد شد، بسیار زاری و التماس کرد، خداوند به او اسامیپنج نفر را آموخت [شیخ صدوق، معانى الاخبار، ص 125؛ سیوطى، الدر المنثور، ج 1، ص 61] و وقتی ایام به سالگرد این روز رسید خداوند توبه اش را پذیرفت [سید ابن طاووس، اقبال الاعمال، ج 2، ص 265].
حضرت آدم اولین نفری بود که به شکرانهی این بخشش این روز را روزه گرفت [سید ابن طاووس، اقبال الاعمال، ج 2، ص 265] و بعدها در همچو روزی پسرش شیث را به وصایت خود نصب کرد [سید ابن طاووس، اقبال الاعمال، ج 2، ص 258]. راستی میدانی که همهی شما انسانها از نسل او هستید، خداوند برای او حوریهای از بهشت فرستاد و فرزندى از او متولد شد و براى یافث (دیگر فرزند حضرت آدم) حوریّهاى از بهشت آمد و دخترى براى او آورد، پسر شیث با دختر یافث ازدواج کرد و نسل آدم از آنها تداوم یافت [طریحى، مجمع البحرین، ج 2، ص 257].
نوح نیز کشتی اش را در همین روز بر جودی لنگر انداخت [شیخ صدوق، الأمالى، ص 190] هنگامه ای که همهی عالم را آب فرا گرفته بود، در این روز سهمگینترین طوفان تاریخ بشریت آرام گرفت، که خب حتما میدانی که باز هم همهی شماها از نسل نوح هستید [وَجَعَلْنا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْباقِینَ؛ فرزندان او را همان بازماندگان قرار دادیم؛ سوره صافات، آیه 77].
این روز برای خلیل آدمیان، حضرت ابراهیم هم بسیار عظیم است، در اینچنین روزی آتش برافروختهی نمرود نوازش بوستان های بهشتی را برای ابراهیم به ارمغان آورد [سید ابن طاووس، اقبال الاعمال، ج 2، ص 260]، و ایشان به شکرانهی این موهبت فراگیر الهی غدیر را روزه گرفت [سید ابن طاووس، اقبال الاعمال، ج 2، ص 265].
موسی هم در این روز با عصایِ اژدها هیبتِ خود بر قلب زبردست ترین ساحران کرهی خاک چیره شد [محدث قمى، فیض العلام، ص 125]. و در همچو روزی برادرش هارون را بر وصایت خود اعلام کرد [سید ابن طاووس، اقبال الاعمال، ج 2، ص 265]. همچنین در این روز پس از درگذشت هارون، یوشع بن نون را به جانشینی خود برگزید [شیخ مفید، مسار الشیعه، ص 22، مجموعه 58 ].
این روز یادآور اتفاقات بزرگ دیگری هم هست مثل مبعوث شدن حضرت ادریس به پیامبری [سید ابن طاووس، اقبال الاعمال، ج 2، ص 258]، نصب آصف بن برخیا به جانشینی حضرت سلیمان [شیخ مفید، مسار الشیعه، ص 22، مجموعه 58 ]، نصب شمعون صفا به جانشینی حضرت عیسی [شیخ مفید، مسار الشیعه، ص 22، مجموعه 58 ] و و و
و اما مهمترین و بازهم مهمترین رخداد این روز مربوط میشود به زمان آخرین پیامبر از سلسلهی بیست و چهار هزار نفریِ پیامبران الهی، که همه دست به دست هم، جهان و جهانیان را برای اینچنین روزی آماده میکردند.
در زمان ظهور اسلام ذات مقدس ختم رسل، اشرف مخلوقات و برتابندهی وحی، پیامبر گرامیتان صلىاللهعلیهوآله، دستور میدادند که این روز را جشن بگیرند، چرا که غدیر نزد تمامی پیامبران عید بوده [کلینى، کافى، ج 4، ص 149] و همگان حرمت آن را نگه میداشتند [علاّمه مجلسى، بحار الانوار، ج 98، ص 303] و جانشین و اوصیایشان را اعلام میکردند [سید ابن طاووس، اقبال الاعمال، ج 2، ص 262].
ایشان، محمد مصطفی صلىاللهعلیهوآله، هم در همچو روزی دستان کاتب وحی را به وصایت برافراشت، و مهمترین حادثهای که در بلندای تاریخ بشریت جاودانه شدست را تصویر زد.
بر ایشان وحی رسید که همراهیانش را گردهم آورد و فراخوان الهی را برایشان بازگو نماید، [سوره مائده، آیه 67؛ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ؛ اى پیامبر آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن، اگر انجام ندهى رسالت او را نرساندهاى، خداوند تو را از مردمان حفظ مىکند]، منبری بلند جایگاه، که بر عرش خدا پهلو میزد، واقعهای را آفرید که انگار همین الان جلوی چشمانم است:
حضرت خاتم دست در دست فخر اولاد آدم، با صدایی رسا خطاب بر اجتماع باشکوه هزاران نفری، خطبهای بینظیر و دلپذیر بر اعلام وصایت، ایراد کرد، و چون اعلان تمام شد، آیه نازل شد: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الاْءِسْلامَ دِیناً؛ امروز دین شما را کامل نمودم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین براى شما پسندیدم [سوره مائده، آیه 3].
و چه زیبا پیامبر رحمت بین همهی این با اهمیتها جمع کرد و فرمود: اَللّهُ اَکْبَرُ عَلى اِکْمالِ الدّینِ وَاِتْمامِ النِّعْمَةِ وَرِضَى الرَّبِّ وَالْوِلایَةِ لِعَلِىِّ بْنِ اَبى طالِبٍ؛ سپاس بیکران خداى را براى اکمال دین، و اتمام نعمت، و خشنودى پروردگار، و ولایت على بن ابىطالب علیهالسلام [مجلسى، بحار الانوار، ج 37، ص 178].
میدانی چه چیز از این روز بیشتر مرا متعجب میکند، اینکه همه در روز واقعه، شرح واقعه را خوب فهمیدند اما از فردای آن روز به هرچه در توان داشتند کمر همّت بستند و هر چه تا آن روز سکوت کرده بودند صدایشان را بلندتر کردند تا یکجا همهی عقدههای بدر و حنین را بر فرق علی بکوبند.
یک مطلب دیگر هم مرا مبهوت خودش کرده بود، آن روز پیامبر بیش از آنکه به معرفیِ وصیِ حاضر بپردازد از شخصی غائب سخن میگفت که برای من بسیار شوق افزا بود، یادم میآید حدود هفده هجده فراز از آن خطبهی یک ساعتی را به ایشان اختصاص داده بود، اینگونه میفهمیدم که ظاهرِ اجتماع، به نصب ولایت و امامت رهبری آن روزِ جامعه دل خوش کرده بود اما متن واقعه به فراتر از یک انتصاب ساده میاندیشید.
ساده بود، همه این را میفهمیدند که سخن گفتن، با آن همه تفاخر، برای فرزندی که هنوز متولد نشده، اما روزی برای برپاییِ حکومت واحد جهانی، غدیر را به ارث خواهد برد نیاز به این همه داد سخن دارد. باید میگفت تا به این همه دوریها و انتظارهایت معنا دهد. تا امروزت و اندوه دیروزت و اشتیاق فردایت را معنا کند.
گفتم تفاخر، خودت ببین که آیا واقعاً تفاخر کردنی نیست:
گوش کن:
مَعاشِرَ النّاسِ! الَنُّورُ مِنَ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ مَسْلُوکٌ فِىَّ، ثُمَّ فى عَلِىِّ بْنِ اَبى طالِبٍ، ثُمَّ فِى النَّسْلِ مِنْهُ اِلَى الْقائِمِ الْمَهْدِىِّ، الَّذى یَأْخُذُ بِحَقِّ اللّهِ وَبِکُلِّ حَقٍّ هُوَ لَنا؛ هان اى مردمان، نور خدا با من، سپس با على، آنگاه در نسل او تا قائم مهدى مىباشد، آن مهدى که قیام کرده حقِّ خدا و همه حقوق ما را اخذ مىکند.
آگاه باشید که پایان بخشِ امامان، مهدى قائم از ماست.
آگاه باشید که او بر همه ادیان پیروز مىباشد.
آگاه باشید که او از ستمگران انتقام مىگیرد.
آگاه باشید که او همه قلعههاى شرک را فتح مىکند و منهدم مىسازد.
آگاه باشید که او بر همه تودههاى مشرکان غلبه مىکند و آنها را هدایت مىنماید.
آگاه باشید که او منتقم خون همه اولیاى الهى است.
آگاه باشید که او یار و یاور دین است.
آگاه باشید که او جرعه نوش دریاى بیکران است.
آگاه باشید که او هر عالمى را به دانش او و هر جاهلى را به جهل او شناسایى مىکند.
آگاه باشید که او منتخب و برگزیده خداوند است.
آگاه باشید که او وارث همه دانشها و صاحب همه بینشها مىباشد.
آگاه باشید که او از سوى خدا سخن مىگوید و آیات الهى را استوار مىسازد.
آگاه باشید که او محکم و استوار است و امور به او تفویض شده است.
آگاه باشید که همه پیشینیان به او بشارت دادهاند.
آگاه باشید که او تنها ذخیره الهى است، بعد از او حجتى نیست، حق با او و نور الهى با اوست.
آگاه باشید که او همیشه پیروز و شکستناپذیر است.
آگاه باشید که او ولى خدا در روى زمین، حاکم خدا در میان بندگان و امین خدا در آشکار و نهان مىباشد.
آری، میشد همهی اینها را از اعمالی که برای بزرگداشت غدیر گفته بودند نیز فهمید، میدانی که، صبح آن روز همطنین با چشمان خونبار بامدادان جمعه، به ندبهی یابن الحسن پاگشا میشود [علاّمه مجلسى، زاد المعاد، ص 486]، و نماز عیدانه اش مؤمن را به مقام صادقین خواهد رساند، مقامیگران که در چادر فرماندهی حضرت قائم خواهند بود [سید ابن طاووس، اقبال الاعمال، ج 2، ص 277].
همه اینها را گفتم و تو هم خوب گوش کردی، یک جمله را هم از من بشنو. از آن روز، سنّتی نیکو برای همیشهی تاریخ و در امتداد روزهای به یک پیوسته، بدست بزرگترین شاگرد پیامبر، آن طلایهدار آفتاب از غفار، که حتماً نامش ابوذر را شنیدهای، رقم خورد. سنّتی که به تأیید پیامبر قدرت یافت تا هر مسلمانِ با ایمانی، هر وقت که بخواهد به واجب، خدایش را بخواند، به ادب و مزید امتنان رب، نامش را پس از شهادت بر توحید و نبوت، آذین بخش اذان کند. بر مثلث توحید ببالد، بیآنکه از این کار بهراسد، یا از آیندهی دنیایی خویش بیمناک شود.
یادم هست، آفتابِ میان آسمان هنگامه نماز را نوید میداد. پیامبر صلىاللهعلیهوآله هم به تازگی خطبهی کوبنده و وظیفهی سنگین خود را به پایان رسانده بود، به ابوذر فرمان داد اذان نماز را بگوید.
ابوذر از سینهای مالامال ولایت، با شور و شعفی وصف ناشدنى بانگ برآورد:
اللّه اکبر
أشهد أن لا إله الاّ اللّه
أشهد أنّ محمّداً رسول اللّه
أشهد أنّ علیّاً ولىُّ اللّه
[مرعشى، حوادث الایام، ص 292؛ ربیعى، السیاسة الحسینیه، ص 180]
یکى از اصحاب به پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله عرضه داشت: یا رسول اللّه ابوذر را دیدم که پس از شهادت به رسالت، به ولایت على بن ابىطالب شهادت داد.
پیامبر اکرم به او فرمود: مگر نگفتم که: «من کنت مولاه فهذا على مولاه» [مراغى، السُّلافة فى أمر الخلافة ـ مخطوط ـ].
این را هم شنیدی، برخیز و برو، برای امروز کافیست، فقط یادت نرود هر وقت که نماز می خواندی اذان و اقامه را فراموش نکن و هر وقت به شهادت ولایتتش رسیدی یاد من هم باش.
بعدا باز هم از غدیر برایت می گویم.
پاییز 1390 - قم